جدول جو
جدول جو

معنی سه چرخه - جستجوی لغت در جدول جو

سه چرخه
وسیلۀ نقلیه که سه چرخ داشته باشد، چه با نیروی موتور حرکت کند و چه با نیروی پا یا دست
تصویری از سه چرخه
تصویر سه چرخه
فرهنگ فارسی عمید
سه چرخه
(سِ چَ خَ / خِ)
وسیلۀ نقلیه ای که با سه چرخ حرکت کند. حرکت آن یا به وسیلۀ نیروی موتور یا گردانیدن اهرمی که با واسطۀ زنجیری چرخها را بحرکت درمی آورد، صورت میگیرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سه چرخه
وسیله نقلیه که با سه چرخ حرکت کند حرکت آن یا به وسیله نیروی موتور یا یا گردانیدن اهرمی که به واسطه زنجیری چرخها را به حرکت در می آورد صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
سه چرخه
((~. چَ خِ))
وسیله نقلیه بچه گانه با دو چرخ در عقب و یک چرخ فرمان در جلو که با پا زدن به حرکت درمی آید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه چرده
تصویر سیه چرده
سیاه چرده، برای مثال آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان رخ خرّم با اوست (حافظ - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ بَ گَ / گِ)
نام گلی است. (غیاث) (آنندراج). اسم فارسی حندقوقی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، یونجه. (ناظم الاطباء) ، شبدر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ چِ مَ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 227 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، کنجد و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ چَ / چِ / چُ دَ/ دِ)
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) :
قوی استخوانها و بینی بزرگ
سیه چرده گردی دلیر و سترگ.
فردوسی.
کی تواند سپیدچرده شدن
آنکه کرد ایزدش سیه چرده.
سنایی.
ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو
به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده.
سوزنی.
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست.
حافظ.
رجوع به سیاه چرده شود
لغت نامه دهخدا
(سِ ضَ بَ / بِ)
آنکه کسی را سه مرتبه بر زمین زنند. (فرهنگ فارسی معین) : چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی، ومشعبد افلاک را در مهره بازی چون مهره ببازی داشتی.
نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه
زین روی از تو ماندم منصوبه هزار (ان).
(سندبادنامه ص 304)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه چرده
تصویر سیه چرده
آن که رنگ چهره اش تیره باشد سیاه توه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه شاخه
تصویر سه شاخه
دارای سه شعبه: شمعدان سه شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه ضربه
تصویر سه ضربه
(در اصطلاح کشتی گیران) آن که کسی را سه مرتبه بر زمین زند
فرهنگ لغت هوشیار
تیره فام، سبزه، سیاه تو، سیاه توه
متضاد: زال وبور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکه ای سازی مربوط به سرنا که در رزم و بزم نواخته می شده است
فرهنگ گویش مازندرانی
سه شاخه
فرهنگ گویش مازندرانی